شان نزول و تفسیر سوره ضحی
( 93 )سوره ضحى اين سوره در مكه نازل شده و 11 آيه دارد.
تفسير نمونه ج : 27ص :92محتوى و فضيلت سوره الضحى
اين سوره كه از سورههاى مكى است ، و طبق بعضى از روايات وقتى نازل شد كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) بر اثر تاخير و انقطاع موقت وحى ناراحت بود ، و زبان دشمنان نيز باز شده بود ، سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاك پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نشست ، و تاب و توان تازهاى به او بخشيد و زبان بدگويان را قطع كرد .
اين سوره با دو سوگند آغاز مىشود ، سپس به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) بشارت مىدهد كه خدا هرگز تو را رها نساخته است.
بعد به او نويد مىدهد كه خداوند آنقدر به او عطا مىكند كه خشنود شود.
و در آخرين مرحله ، گذشته زندگانى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را در نظر او مجسم مىسازد كه خداوند چگونه او را هميشه مشمول انواع رحمت خود قرار داده ، و در سختترين لحظات زندگى حمايتش نموده است.
و لذا درآخرين آيات به او دستور مىدهد كه ( به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ الهى ) با يتيمان و مستمندان مهربانى كند و نعمت خدا را بازگو نمايد در فضيلت اين سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده است من قرأها كان ممن يرضاه الله ، و لمحمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) ان يشفع له و له عشر حسنات بعدد كل يتيم وسائل ! : هر كس آن را تلاوت كند از كسانى خواهد بود كه خدا از آنها راضى مىشود و شايسته است كه محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) براى او شفاعت كند و به عدد هر يتيم و مسكين سؤال كننده ده حسنه براى او خواهد بود .
و اينهمه فضيلت از آن كسى است كه آنرا بخواند و در عمل پياده كند.
تفسير نمونه ج : 27ص :93
قابل توجه اينكه مطابق روايات متعددى ، اين سوره و سوره آينده ( سوره ا لم نشرح ) يك سوره است ، و لذا براى اينكه در هر ركعت بعد از سوره حمد بايد يك سوره كامل خوانده شود اين دو سوره را بايد با هم خواند ( نظير اين معنى در باره سورههاى فيل و لايلاف نيز گفته شده است).
و اگر درست در محتواى اين دو سوره دقت كنيم مىبينيم پيوند مطالب آنها بقدرى زياد است كه حتما يكى ادامه ديگرى مىباشد ، هرچند ميان آن دو بسم الله فاصله شده است.
در اينكه آيا اين دو سوره از هر نظر يكى است ؟ يا در خصوص نماز بايد در حكم يك سوره حساب شود ؟ گفتگوئى است كه بايد شرح آن را در كتب فقهى ( بحث قرائت نماز ) مطالعه كرد ، ولى به هر حال اجماع علماء بر اين است كه در قرائت نماز نمىتوان به يكى از اين دو قناعت نمود.
تفسير نمونه ج : 27ص :94
سورة الضحى
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الضحَى(1) وَ الَّيْلِ إِذَا سجَى(2) مَا وَدَّعَك رَبُّك وَ مَا قَلى(3) وَ لَلاَخِرَةُ خَيرٌ لَّك مِنَ الأُولى(4) وَ لَسوْف يُعْطِيك رَبُّك فَترْضى(5)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 -قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد ( و همه جا را فرا گيرد).
2 -و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد.
3 -كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته ، و مورد خشم قرار نداده است.
4 -و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است.
5 -و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مىكند كه خشنود شوى.
تفسير نمونه ج : 27ص :95
شان نزول:
در باره شان نزول اين سوره روايات زيادى نقل شده كه از همه روشنتر روايت زير است.
ابن عباس مىگويد : پانزده روز گذشت ، و وحى بر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نازل نشد ، مشركان گفتند : پروردگار محمد ، او را رها كرده ، و دشمن داشته ، اگر راست مىگويد ماموريت او از سوى خدا است ، بايد وحى به طور مرتب بر او نازل مىشد ، در اينجا سوره فوق نازل گشت ( و به سخنان آنها پاسخ گفت ) .
قابل توجه اينكه طبق حديثى وقتى اين سوره نازل شد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) به جبرئيل فرمود : دير كردى در حالى كه سخت به تو مشتاق بودم ، جبرئيل گفت و انا كنت اشد اليك شوقا : من به تو مشتاقتر بودم ، ولى من بنده مامورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمىشوم ! در حديث ديگرى آمده است كه جماعتى از يهود خدمت رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) رسيدند ، و از داستان ذى القرنين و اصحاب كهف و آفرينش روح سؤال كردند ، پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود فردا به شما خبر خواهم داد ، و ان شاء الله نگفت ، و همين سبب شد كه وحى الهى ايامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت باز گشت ، و از اين جهت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) غمگين شد سوره نازل شد تا مايه تسلى خاطر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) گردد ( ولى اين شان نزول بعيد به نظر مىرسد چرا كه تماس يهود با پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و اينگونه سؤالات معمولا در مدينه بود نه در مكه ) .
در بعضى از روايات نيز آمده است جمعى از مسلمانان عرض كردند : اى رسول خدا ! چرا وحى بر شما نازل نمىشود ؟ فرمود : و كيف ينزل على
تفسير نمونه ج : 27ص :96
الوحى و انتم لا تنقون براجمكم و لا تقلمون اظفاركم : چگونه وحى بر من نازل شود در حالى كه شما مفاصل انگشتان خود را پاكيزه نمىكنيد ، و ناخنهاى خود را نمىگيريد ! ؟.
در اينكه مدت انقطاع وحى چقدر بود ؟ روايات مختلف است ، بعضى دوازده روز ، بعضى پانزده ، بعضى نوزده ، بعضى بيست و پنج ، و حتى بعضى چهل روز نقل كردهاند .
و در روايتى نيز فقط دو سه شبانه روز نقل شده است.
تفسير : آن قدر به تو مىبخشد كه خشنود شوى!
در آغاز اين سوره نيز با دو سوگند روبرو مىشويم : سوگند به نور و سوگند به ظلمت مىفرمايد : قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد و همه جا را فرا گيرد ( و الضحى).
و سوگند به شب در آن زمان كه آرام گيرد و همه جا را در آرامش فرو برد ( و الليل اذا سجى).
ضحى به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد در آسمان بالابيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود ، و اين در حقيقت بهترين موقع روز است ، و به تعبير بعضى در حكم فصل جوانى است ، در تابستان هوا هنوز گرم نشده ، و در
تفسير نمونه ج : 27ص :97
زمستان سرماى هوا شكسته شده است ، و روح و جان انسان در اين موقع آماده هر گونه فعاليت است.
سجى از ماده سجو ( بر وزن سرد ، و بر وزن غلو ) در اصل به معنى سكون و آرامش است ، و به معنى پوشاندن و تاريك شدن نيز آمده است و لذا هنگامى كه ميت در كفن مىپيچند مسجى به او گفته مىشود ، ولى در اينجا همان معنى اصلى را مىبخشد كه سكون و آرامشاست ، به همين جهت شبهائى كه باد نمىوزد ليلة ساجية ( شب آرام ) مىگويند و به درياى خالى از طوفان و امواج خروشان بحر ساج ( درياى آرام ) گفته مىشود.
در هر حال آنچه در شب مهم است همان آرامشى است كه بر آن حكمفرما است ، و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مىبرد ، و براى تلاش و كوشش فردا و فرداها آماده مىسازد ، و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.
ميان اين دو قسم و محتواى آيه شباهت و رابطه نزديكى وجود دارد ، روز همچون نزول نور وحى بر قلب پاك پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است .
و به دنبال اين دو سوگند بزرگ به نتيجه و جواب قسم پرداخته مىفرمايد : پروردگارت هرگز تو را ترك نگفته ، و هرگز مورد خشم قرار نداده است ( ما ودعك ربك و ما قلى).
ودع از ماده توديع به معنى ترك گفتن و وداع كردن است.
قلى از ماده قلا ( بر وزن صدا ) به معنى شدت بغض و عداوت است و از ماده قلو ( بر وزن سرو ) به معنى پرتاب كردن نيز آمده است.
راغب معتقد است كه اين هر دو به يك معنى باز مىگردد ، زيرا كسى
تفسير نمونه ج : 27ص :98
كه مورد عداوت انسان است گوئى قلب او را پرت مىكند و نمىپذيرد.
به هر حال اين تعبير دلدارى و تسلى خاطرى است براى شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) كه بداند اگر گاهى در نزول وحى تاخير افتد روى مصالحى است كه خدا مىداند ، و هرگز دليل بر آن نيست كه طبق گفته دشمنان خداوند نسبت به او خشمگين شده باشد يا بخواهد او را ترك گويد ، او هميشه مشمول لطف و عنايات خاصه خدا است ، و همواره در كنف حمايت ويژه او است.
سپس اضافه مىكند : بى شك جهان آخرت براى تو از اين دنيا بهتر است ( و للاخرة خير لك من الاولى).
تو در اين جهان مشمول الطاف او هستى ، و در آخرت بيشتر و بهتر ، نه در كوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود ، و نه در دراز مدت ، كوتاه سخن اينكه تو در دنيا و آخرت عزيزى ، در دنيا عزيز و در آخرت عزيزتر.
بعضى از مفسران آخرت و اولى را اشاره به آغاز و پايان عمر پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) دانستهاند و گفتهاند منظور اين است كه تو در آينده عمرت موفقتر و پيروزتر خواهى بود ، و اين اشاره به گسترش اسلام و پيروزيهاى مكرر مسلمين بر دشمنان ، و فتوحات آنها در غزوات ، و بارور شدن نهال توحيد ، و برچيده شدن آثار شرك و بتپرستى است .
جمع ميان اين دو تفسير نيز بى مانع است.
تفسير نمونه ج : 27ص :99
و در آخرين آيه مورد بحث برترين نويد را به او داده مىافزايد : به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا مىكند كه خشنود شوى ( و لسوف يعطيك ربك فترضى).
اين بالاترين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) است كه مىفرمايد : آنقدر به تو مىبخشيم كه راضى شوى ، در دنيا بر دشمنان پيروز خواهى شد و آئين تو جهان گير خواهد گشت ، و در آخرت نيز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود.
بدون شك پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) به عنوان خاتم انبياء و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنها در نجات خويش نيست ، بلكه آن زمان راضى و خشنود مىشود كه شفاعتش در باره امتش نيز پذيرفته شود ، به همين دليل در روايات آمده است كه اين آيه اميدبخشترين آيات قرآن مجيد و دليل بر پذيرش شفاعت آن حضرت است .
در حديثى از امام باقر (عليهالسلام) از پدرش زين العابدين (عليهالسلام) از عمويش محمد بن حنفيه از پدرش امير مؤمنان (عليهالسلام) مىخوانيم : رسول الله فرمود : روز قيامت من در موقف شفاعت مىايستم ، و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كه خداوند گويد : ا رضيت يا محمد ؟ ! : آيا راضى شدى اى محمد ؟ ! من مىگويم : رضيت ، رضيت : راضى شدم ، راضى شدم ! سپس امير مؤمنان (عليهالسلام) رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود شما معتقديد اميدبخشترين آيات قرآن آيه قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله است ( اى كسانى كه نسبت به خود زيادهروى كردهايد از رحمت خدا نوميد نشويد ) .
گفتند : آرى ما چنين مىگوئيم.
فرمود : ولى ما اهل بيت مىگوئيم اميدبخشترين آيات قرآن آيه
تفسير نمونه ج : 27ص :100
و لسوف يعطيك ربك فترضىاست.
ناگفته پيدا است كه شفاعت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) شرائطى دارد ، نه او براى هر كس شفاعت مىكند ، و نه هر گنهكارى مىتواند چنين انتظارى را داشته باشد ( مشروح اين بحث را در جلد اول ذيل آيه 48 سوره بقره مطالعه فرمائيد).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : رسول خدا وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام) شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخترش بود ، با يك دست آسيا مىكرد ، و با دست ديگر فرزندش را شير مىداد ، اشك در چشمان پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) ظاهر شد ، فرمود دخترم ! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن ، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مىبخشد كه راضى شوى ( و لسوف يعطيك ربك فترضى ) .
نكته : فلسفه انقطاع وحى
از مجموع آيات فوق به خوبى روشن مىشود كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) هر چه دارد از ناحيه خدا است حتى در نزول وحى از خود اختيارى ندارد ، هر زمان خدا بخواهد وحى قطع مىشود ، و هر زمان بخواهد برقرار مىگردد ، و شايد انقطاع وحى نيز به همين منظور بود تا پاسخى باشد به آنها كه از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) تقاضاى معجزات اقتراحى و بر طبق ميل خود داشتند ، يا به او پيشنهاد مىكردند كه فلان حكم يا فلان آيه را تغيير ده ، و او مىفرمود من در اين امور اختيارى از خود ندارم ( همانگونه كه در آيه 15 سوره يونس آمده است ) .
تفسير نمونه ج : 27ص :101
أَ لَمْ يجِدْك يَتِيماً فَئَاوَى(6) وَ وَجَدَك ضالاًّ فَهَدَى(7) وَ وَجَدَك عَائلاً فَأَغْنى(8) فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ(9) وَ أَمَّا السائلَ فَلا تَنهَرْ(10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّك فَحَدِّث(11)
ترجمه:
6 -آيا تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد ؟
7 -و تو را گمشده يافت و هدايت كرد.
8 -و تو را فقير يافت و بى نياز نمود.
9 -حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن.
10 -و سؤال كننده را از خود مران.
11 -و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن.
تفسير : به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده...
چنانكه گفتيم هدف در اين سوره تسلى و دلدارى پيامبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و بيان
تفسير نمونه ج : 27ص :102
الطاف الهى نسبت به آن حضرت است ، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مىگفت ، در آيات مورد بحث نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مىدهد .
مىفرمايد : آيا خداوند تو را يتيم نيافت و سپس پناه داد ( ا لم يجدك يتيما فاوى).
در شكم مادر بودى كه پدرت عبد الله از دنيا رفت ، تو را در آغوش جدت عبد المطلب ( سيد مكه ) پرورش دادم.
ششساله بودى كه مادرت از دنيا رفت ، و از اين نظر نيز تنها شدى ، اما عشق و محبت تو را در قلب عبد المطلب افزون ساختم.
هشتساله بودى كه جدت عبد المطلب از دنيا رفت عمويت ابو طالب را به خدمت و حمايتت گماشتم ، تاتو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.
آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم.
بعضى از مفسران معانى ديگرى براى اين آيه گفتهاند كه با ظاهر آن سازگار نيست ، از جمله اينكه منظور از يتيم كسى است كه در شرافت و فضيلت مثل و مانند ندارد ، همانگونه كه گوهر بى نظير را در يتيم گويند ، بنابر اين معنى جمله چنين مىشود خداوند تو را در شرافت و فضل بى مانند يافت لذا تو را بر گزيد و مقام نبوت بخشيد.
ديگر اينكه : تو خود يك روز يتيم بودى ، ولى سرانجام پناهگاه يتيمان و رهبر انسانها شدى.
بدون شك معنى اول ازهر جهت مناسبتر است و با ظاهر آيه هماهنگتر.
تفسير نمونه ج : 27ص :103
بعد به ذكر نعمت دوم پرداخته مىفرمايد و تو را گمشده يافت و هدايت كرد ( و وجدك ضالا فهدى).
آرى تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما اين نور را در قلب تو افكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى چنانكه در جاى ديگر مىفرمايد : ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا : تو نه كتاب را مىدانستى و نه ايمان را ( از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى ) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مىكنيم ( شورى - 52 ) .
روشن است كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) قبل از رسيدن به مقام نبوت و رسالت فاقد اين فيض الهى بود ، خداوند دست او را گرفت و هدايت فرمود ، و به اين مقام نشاند ، چنانكه در آيه 3 سوره يوسف مىخوانيم : نحن نقص عليك احسن القصص بما او حينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين : ما بهترين داستانها را براى تو از طريق وحى اين قرآن بازگو كرديم ، هر چند پيش از آن از غافلان بودى.
مسلما اگر هدايت الهى و امدادهاى غيبى دست پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را نمىگرفت .
او هرگز به سر منزل مقصود راه نمىيافت.
بنابر اين منظور از ضلالت در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوى نيست ، بلكه به قرينه آياتى كه در بالا به آن اشاره شد نفى آگاهى از اسرار نبوت ، و قوانين اسلام ، و عدم آشنائى با اين حقايق بود ، همانگونه كه بسيارى از مفسران گفتهاند ، ولى بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت ( دقت كنيد).
در آيه 282 سوره بقره به هنگام ذكر فلسفه تعدد گواهان در مساله نوشتن سند وامها ، مىفرمايد : ان تضلاحداهما فتذكر احداهما الاخرى:
تفسير نمونه ج : 27ص :104
اين به خاطر آن است كه اگر يكى از آن دو گمراه شود و فراموش كند ديگرى به او ياد آورى نمايد.
در اين آيه ضلالت فقط به معنى فراموشى آمده است به قرينه جمله فتذكر.
در اينجا تفسيرهاى متعدد ديگرى نيز براى آيه ذكر شده ، از جمله اينكه : منظور آن است كه تو بى نام و نشان بودى و خداوند آنقدر به تو از مواهب بى نظير عطا كرد كه همه جا شناخته شدى.
يا اينكه : تو چند بار در دوران طفوليتت گم شدى ( يكبار در درههاى مكه ، آنگاه كه در حمايت عبد المطلب بودى، بار ديگر زمانى كه مادر رضاعيت حليمه سعديه بعد از پايان دوران شير خوارى تو را به سوى مكه مىآورد تا به عبد المطلب دهد ، در راه گم شدى ، و مرتبه سوم در آن هنگام كه با عمويت ابو طالب در قافلهاى كه به سوى شام مىرفت در يك شب تاريك و ظلمانى راه را گم كردى ) و خداوند در تمام اين موارد تو را هدايت كرد و به آغوش پر مهر جد يا عمويت رسانيد.
قابل توجه اينكه ضال از نظر لغت به دو معنى آمده : گمشده و گمراه مثلا گفته مىشود : الحكمة ضالة المؤمن : دانش گمشده انسان با ايمان است.
و به همين مناسبت به معنى مخفى و غائبنيز آمده ، و لذا در آيه 10 سجده مىخوانيم : منكران معاد مىگفتند : أ إذا ضللنا فى الارض أ ئنا لفى خلق جديد : هنگامى كه در زمين پنهان و غائب شديم در خلقت نوينى قرار خواهيم گرفت ؟.
اگر ضال در آيه مورد بحث به معنى گمشده باشد مشكلى پيش نمىآيد ، و اگر به معنى گمراه باشد منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت
تفسير نمونه ج : 27ص :105
و رسالت قبل از بعثت است ، و يا به تعبير ديگر پيامبر در ذات خود چيزى نداشت ، هر چه داشت از سوى خدا بود ، بنابر اين در هر دو صورت مشكلى پيش نمىآيد.
بعد به بيان سومين نعمت پرداخته ، مىفرمايد : خداوند تو را فقير يافت و غنى و بى نياز كرد ( و وجدك عائلا فاغنى ) .
توجه خديجه آن زن مخلص با وفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد ، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى.
در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) مىخوانيم كه در تفسير اين آيات چنين فرمود : ا لم يجدك يتيما فاوى قال : فردا لا مثل لك فى المخلوقين ، فاوى الناس اليك ، و وجدك ضالا اى ضالة فى قوم لا يعرفونفضلك فهداهم اليك ، و وجدك عائلا تعول اقواما بالعلم فاغناهم بك : آيا تو را يتيم يعنى فردى بى نظير در ميان مخلوقات خود نيافت و سپس مردم را در پناه تو قرار داد ؟ و تو را گمشده و ناشناخته در ميان قومى يافت كه مقام فضل تو را نمىدانستند و خدا آنها را به سوى تو هدايت كرد ، تو را سرپرست اقوامى در علم و دانش قرار داد و آنها را به وسيله تو بى نياز ساخت.
تفسير نمونه ج : 27ص :106
البته اين حديث ناظر به بطون آيه است ، و گرنه ظاهر آيات همان است كه در بالا گفته شد.
مبادا تصور شود كه بيان اين امور كه در ظاهر آيه است از مقام شامخ پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىكاهد ، و يا توصيفى منفى از سوى پروردگار در باره او است ، بلكه اين در حقيقت بيان الطاف الهى و اكرام و احترام او نسبت به اين پيغمبر بزرگ است ، هنگامى كه محبوب ، سخن از الطافش نسبت به عاشق دلباخته مىگويد خود عين لطف و محبت است و دليل بر عنايت خاص او است ، و به همين دليل با شنيدن اين الفاظ از سوى محبوب روح تازه مىشود ، و جان او صفا مىيابد و قلبش غرق آرامش و سكينه مىشود .
در آيات بعد به عنوان نتيجهگيرى از آيات قبل ، سه دستور پر اهميت به پيغمبر اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىدهد كه هر چند مخاطب در آن شخص رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) است ولى مسلما همگان را شامل مىشود ، نخست مىفرمايد : حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن ( فاما اليتيم فلا تقهر ) .
تقهر از ماده قهر به گفته راغب در مفردات به معنى غلبه توأم با تحقير است ، ولى در هر يك از اين دو معنى نيز جداگانه استعمال مىشود ، و مناسب در اينجا همان تحقير است.
اين نشان مىدهد كه در مورد يتيمان مساله اطعام و انفاق گرچه مهم است ، ولى از آن مهمتر دلجوئى و نوازش و رفع كمبودهاى عاطفى است، و لذا در حديث معروفى مىخوانيم كه رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : من مسح على رأس يتيم كان له بكل شعرة تمر على يده نور يوم القيامة : هر كس به عنوان نوازش دست بر سر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مىگذرد در روز
تفسير نمونه ج : 27ص :107
قيامت نورى خواهد داشت.
گوئى خداوند به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىفرمايد : تو هم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيدهاى ، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبت سيراب كن.
و در آيه بعد به دومين دستور پرداخته ، مىفرمايد : و سؤال كننده را از خود مران ( و اما السائل فلا تنهر ) .
لا تنهر از ماده نهر به معنى راندن توأم با خشونت است ، و بعيد نيست ريشه آن با نهر به معنى نهر آب جارى يكى باشد چرا كه آن هم آب را با شدت مىراند ! در اينكه منظور از سائل در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجود دارد : نخست اينكه منظور كسانى است كه سؤالاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دينى دارند ، به قرينه اينكه اين دستور تفريعى است بر آنچه در آيات قبل آمده و وجدك ضالا فهدى خداوند تو را گمشده يافت و هدايت كرد پس به شكرانه اين هدايت الهى تو نيز در هدايت نيازمندان كوشا باش ، و هيچ تقاضا كننده هدايتى را از خود مران .
ديگر اينكه منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند ، و به سراغ تو مىآيند ، بايد آنچه در توان دارى به كار گيرى ، و آنها را مايوس نكنى ، و از خود نرانى.
سوم اينكه هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى ، دستور مىدهد كه به تقاضاى سائلان در هر قسمت پاسخ مثبت ده ، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.
تفسير نمونه ج : 27ص :108
عجب اينكه بعضى از مفسران براى اثبات اينكه مقصود از سائل در اينجا تنها سؤال كننده از مسائل علمى است گفتهاند كه تعبير سائل در قرآن مجيد هرگز به معنى تقاضا كننده مالى نيامده است .
در حالى كه مكرر در قرآن در اين معنى به كار رفته است ، چنانكه در آيه 19 ذاريات مىخوانيم : و فى اموالهم حق للسائل و المحروم : در اموال آنها حقى است براى سائل و محروم همين معنى در آيه 25 معارج و 177 بقره نيز آمده است.
و سرانجام در سومين و آخرين دستور مىفرمايد : و اما نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن ( و اما بنعمة ربك فحدث).
بازگو كردن نعمت، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر و سپاس باشد ، نه غرور و برترىجوئى ، و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از آن انفاق و بخشش در راه خدا كند ، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا كرده است.
اين سنت افراد سخاوتمند و كريم است كه وقتى نعمتى به آنها روى آورد بازگو مىكنند و شكر خدا را بجا مىآورند ، و عملشان نيز تاييد و تاكيدى است بر اين حقيقت ، به عكس بخيلان دون همت كه دائما ناله مىكنند ، و اگر دنيا را نيز به آنها بدهى اصرار در پردهپوشى بر نعمتها دارند ، چهره آنها فقيرانه ، و سخنانشان آميخته با آه و زارى و عملشان نيز بيانگر فقر است ! اين در حالى است كه از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود : ان الله تعالى اذا انعم على عبد نعمة يحب ان يرى اثر النعمة عليه :
تفسير نمونه ج : 27ص :109
خداوند هنگامى كه نعمتى به بندهاى مىبخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببيند.
بنابر اين حاصل معنى آيه چنين مىشود : به شكرانه اينكه فقير بودى خدا بى نيازت كرد ، تو هم آثار نعمت را آشكار كن ، و با گفتار و عمل اين موهبت الهى را بازگو نما.
ولى بعضى از مفسران گفتهاند منظور از نعمت در اينجا تنها نعمتهاى معنوى از جمله نبوت يا قرآن مجيد است كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) موظف بود آنها را ابلاغ كند و اين است منظور از بازگو كردن نعمت .
اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل شود.
لذا در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم كه فرمود معنى آيه چنين است : حدث بما اعطاك الله ، و فضلك ، و رزقك ، و احسن اليك و هداك : آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده و هدايت نموده همه را بازگو كن.
و بالاخره در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم به عنوان يك دستور كلى مىخوانيم : من اعطى خيرا فلم ير عليه ، سمى بغيض الله ، معاديا لنعم الله ! : هر كس خيرى به او رسد و آثارش بر او ديده نشود ، دشمن خدا شمرده مىشود ، و مخالف نعمتهاى او .
اين سخن را با حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليهالسلام) پايان مىدهيم كه
تفسير نمونه ج : 27ص :110
فرمود : ان الله جميل يحب الجمال ، و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده : خداوند زيبا است ، و زيبائى را دوست دارد ! و همچنين دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببيند.
نكتهها:
1 -رهبرى برخاسته از ميان درد و رنجها !
آيات بالا ضمن اينكه نعمتهاى خداوند را به پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) شرح مىدهد اين نكته را نيز منعكس مىكند كه او در آغاز كودكى يتيم بود ، و در شرائط سخت مادى زندگى مىكرد ، با درد و رنج قرين بود ، و از ميان رنجها برخاست و بايد چنين باشد.
يك رهبر الهى و انسانى بايد مرارتهاى زندگى را بچشد ، ناراحتيها را شخصا لمس كند ، و با تمام وجودش تلخيها را احساس كند ، تا بتواند ارزيابى صحيحى از قشرهاى محروم جامعه كند و از حال مردمى كه در درد و رنج غوطهورند با خبر باشد.
بايد در خردى پدر را از دست دهد تا از درد طفلان يتيمش با خبر باشد ، بايد روزها گرسنه بماند و شبها گرسنه بخوابد ، تا درد گرسنگان را با تمام وجودش درك كند .
لذا گاه كه يتيمى را مىديد قطرات اشك از چشمان مباركش سرازير مىشد ، او را بر دامان مىنشاند و نوازش مىداد و همچون جان شيرين در بر - مىگرفت.
او بايد فقر فرهنگى جامعه را به خوبى درك كرده باشد ، تا كسانى را كه
تفسير نمونه ج : 27ص :111
براى كسب دانشى خدمتش مىرسند گرامى دارد ، و با آغوش باز آنها را پذيرا گردد.
نه تنها پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) بلكه شايد همه انبياء پرورش يافتگان رنجها و محروميتها بودند ، و نه تنها انبياء كه همه رهبران راستين و موفق چنين بودند ، و بايد چنين باشند .
آنكس كه در ميان ناز و نعمت پرورش يافته ، در كاخهاى مجلل زندگى كرده ، و هر زمان هر چه مىخواسته در اختيارش بوده ، چگونه مىتواند درد محرومان را درك كند ، منظره خانه فقرا و كاشانه يتيمان را در نظر مجسم سازد و به كمك آنها بشتابد ؟ ! در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : ما بعث الله نبيا قط حتى يسترعيه الغنم يعلمه بذلك رعية الناس : خدا هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه او را به چوپانى گوسفندان گماشت تا از اين طريق چوپانى انسانها را به او بياموزد .
يعنى هم رنج كشيدند ، و هم صبر و تحمل در برابر موجودى كم شعور را تجربه كردند ، و هم در ميان كوه و صحرا و آغوش طبيعت درسهاى بزرگ توحيد و عرفان را آموختند.
در حديث ديگرى آمده است كه موسى بن عمران از خداى خود پرسيد : من به چه دليل به اين مقام رسيدم ؟ خطاب آمد آيا به خاطر مىآورى آن روز كه بچه گوسفندى از ميان گله تو فرار كرد ، به دنبال آن رفتى و آن را گرفتى ، و به او گفتى : حيوان ! چرا خود را خسته نمودى ؟ سپس بر دوش گرفتى و به گله گوسفندان باز گرداندى به اين دليل من تو را سرپرست خلق
تفسير نمونه ج : 27ص :112
كردم ( اين تحمل و حوصله عجيب تو در مقابل يك حيوان دليل بر قدرت عظيم روحى تو است و لذا شايسته آن مقام بزرگى).
2 -نوازش يتيمان
وجود كودكان يتيم كه پدر خود را در طفوليت از دست دادهاند در هر اجتماعى اجتنابناپذير است ، اين كودكان از جهات مختلفى بايد مورد حمايت قرار گيرند.
از نظر عاطفى داراى كمبودهائى هستند كه اگر خلاء وجود آنها از اين نظر پر نشود كودكانى ناسالم ، و در بسيارى از مواقع سنگدل و جانى و خطرناك بار مىآيند ، بعلاوه عواطف انسانى ايجاب مىكند كه آنها همچون ساير فرزندان جامعه مورد حمايت و توجه عموم باشند ، و از همه اينها گذشته مردم از آينده كودكان خود كه ممكن است در چنين شرائطى قرار گيرند مطمئن شوند .
يتيمان در بسيارى از موارد داراى اموالى هستند كه بايد با دقت و امانت براى آينده آنها حفظ شود ، و در بسيارى از موارد فاقد امكانات مالى هستند كه بايد از اين نظر نيز مورد توجه قرار گيرند بايد ديگران همچون پدران و مادرانى دلسوز رنج يتيمى را از روح آنها بيرون كنند ، و گرد و غبار تنهائى را از چهره آنها بزدايند .
لذا در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى بسيار روى اين مساله تكيه شده است كه هم بعد اخلاقى دارد و هم بعد اجتماعى و انسانى.
اين حديث از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) معروف است كه فرمود : ان اليتيم اذا بكى اهتز لبكائه عرش الرحمن ! : هنگامى كه يتيم گريه مىكند عرش خدا به لرزه در مىآيد خداوند به فرشتگانش مىفرمايد : اى ملائكه من!
تفسير نمونه ج : 27ص :113
چه كسى اين يتيم را كه پدرش در خاك پنهان شده است به گريه در آورده ؟ ملائكه مىگويند : خدايا ! تو آگاهترى ، خداوند مىفرمايد : اى ملائكه من ! شما را گواه مىگيرم كه هر كس گريه او را خاموش ، و قلبش را خشنود كند ، من روز قيامت او را خشنود خواهم كرد .
از اين بالاتر حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : اذا بكى اليتيم وقعت دموعه فى كف الرحمن : هر گاه يتيم گريه كند اشكهاى او در دست خداوند رحمن مىريزد!.
باز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است كه فرمود : انا و كافل اليتيم كهاتين فى الجنة اذا اتقى الله عز و جل و أشار بالسبابة و الوسطى : من و سرپرست يتيم مانند اين دو در بهشت خواهيم بود - به شرط اينكه تقواى الهى را پيشه كند - سپس اشاره به انگشت سبابه و انگشت وسط نمود .
اهميت اين موضوع آن قدر زياد است كه امير مؤمنان على در وصيتنامه معروفش توجه به يتيمان را در كنار توجه به نماز و قرآن قرار داده ، مىفرمايد : الله الله فى الايتام فلا تغبوا افواههم و لا يضيعوا بحضرتكم : خدا را خدا را در باره يتيمان ، آنها را گاهى سير و گاهى گرسنه نگذاريد ، و نكند با حضور شما ضايع شوند.
در حديثى از يكى از ياران پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمده است كه مىگويد ما خدمت رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم)نشسته بوديم ، پسر بچهاى خدمتش آمد ، عرض كرد : كودكى يتيم هستم ، و خواهرى يتيم دارم ، و مادرى بيوه زن.
از آنچه خدا به تو اطعام
تفسير نمونه ج : 27ص :114
كرده به ما اطعام كن ، تا خداوند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد كه خشنود شوى ! پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : چه زيبا گفتى اى پسر ! سپس رو به بلال كرده ، فرمود : برو از آنچه نزد ما است بياور ، بلال بيست و يك خرما با خود آورد پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : هفت دانه براى تو ، هفت دانه براى خواهرت ، و هفت دانه براى مادرت .
معاذ بن جبل برخاست دستى بر سر كودك يتيم كشيد گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند ، و تو را جانشين صالحى براى پدرت سازد ( كودك يتيم از فرزندان مهاجران بود).
پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) رو به معاذ كرد و فرمود : انگيزه تو براى اينكار چه بود ؟ عرض كرد : محبت و رحمت بود.
فرمود : هر كس از شما سرپرستى يتيمى را بر عهده گيرد ، و حق آن را ادا كند ، و دست بر سر يتيم كشد خداوند به عدد هر موئى حسنهاى براى او مىنويسد ، و به هر موئى سيئهاى از او محو مىكند ، و به هر موئى درجهاى به او مىبخشد.
البته در جوامع گستردهاى مانند جوامع امروز ، مسلمانان بايد به كارهاى فردى در اين زمينه قناعت نكنند بلكه بايد نيروهاى خود را متمركز كرده يتيمان را زير پوشش برنامههاى حساب شده اقتصادى و فرهنگى و آموزشى قرار دهند ، و از آنها افرادى لايق براى جامعه اسلامى بسازند ، و اين امر مهم نياز به همكارى عمومى دارد .
تفسير نمونه ج : 27ص :115
3 -بازگو كردن نعمتها
دستورى كه در آيات فوق در اين زمينه آمده در صورتى كه به عنوان شكر و سپاس الهى ، و نه به عنوان افتخار برترىجوئى انجام گيرد ، علاوه بر اينكه انسان را درمقام عبوديت پروردگار تكامل مىبخشد و اثرات مثبت اجتماعى دارد در روح و جان خود انسان نيز اثر آرام بخشى مىگذارد.
يادآورى نعمتهاى خدا سبب مىشود كه انسان كمبودها را كمتر احساس كند ، از بيماريها شكوه نكند چرا كه بر سلامت اعضاء ديگر خود شكرگزار است ، بخاطر از دست دادن چيزى جزع و فزع ننمايد چرا كه بقيه امكانات خود را بازگو مىكند.
اينگونه افراد در سختيها و طوفانهاى زندگى گرفتار ياس و نوميدى و اضطراب و ناراحتى نمىشوند روحى آرام و قلبى مطمئن دارند و توان آنها در مبارزه با مشكلات زياد است.
خداوندا ! نعمتهايت بيش از آن است كه بتوان آنها را بازگو كرد ، آنها را از ما سلب مكن ، و به كرمت بيفزا .
پروردگارا ! ما در اين دنيا غرق احسان توئيم ، انتظار داريم در آن دنيا نيز چنين باشيم.
بارالها ! ما را توفيقى مرحمت كن كه هميشه پشتيبان محرومان و حافظ حقوق يتيمان باشيم.
اَصدَقُ القَولِ وَاَبلَغُ المَوعِظَةِ وَاَحسَنُ القَصَصِ كِتابُ اللّه ؛